قلم را از دستانم نگيريد
بگذاريد 1 بار هم براي خود بنويسم
مي روم ...
به جايي سفر خواهم كرد كه خيالت هم به آن جا نخواهد رسيد
كفش هايم را به دست ميگيرم
مي خواهم آهسته و بي صدا عبور كنم
چه دشوار است عمري كسي زبانت را نفهمد
خدا يا اگر به تو نگويم پس به چه كسي بگويم حرف هاي دل را
خدايا از عرشت بگذر و به زمين خودت بيا
بيا كه هم زباني جز خودت براي درد و دل نيافتم
بيا و هم زبانم باش كه جز تو همه ........