دیشب دوباره بودن را باز به من آموختی
کاش دیشب در کنارم بودی و می دیدی اشک هایم را
کاش مئ دیدی دستانم از ذوق دستان تو تا صبح می لرزید
بهترینم به خانه ات خوش آمدی
دستانم را بگیر
پاهایم نا برای بلند شدن ندارد
احساس سرما می کنم
به آغوشم بیا تا دوباره گرمایت را احساس کنم
می خواهم آهسته چیزی را در گوش هایت زمزمه کنم
می دانی که ............
باز می گویم دیگر خانه ات را ترک نکن
بعد از رفتنت دیگر کسی در این خانه با من سخن نمی گوید
دوستت دارم