دلم به فصل جوانی در این زمانه شکست
نه شکوه می کنم از کس،نه شاکی ام ز قضا
که جرم عاشقی این بود و عاشقانه شکست
دیشب به یاد تو چشم بر هم گذاشتم و از رفتنت گریستم. صبح را با یاد تو آغاز و شب را به یادت پایان دادم ، یادت در جانم جاریست و نامت ضامن حالم .مرا دریاب تو را نخواستم با اینکه در دلم جا داری!!
ای کاش هیچگاه چشمانم در چشمانت خیره نمی گشت و عشق با این آتش سوز ناکش در جانم ریشه نمی کرد ،
ای کاش می شد که عشق فراموش شود ولی افسوس که ریشه هایش قطور و نا گسستنی است و همچون میله های زندان قلبم را به اسارت گرفته.
ای کاش از چشمانم نگاه ملتمسانه ام را می خواندی و می نگریستی که چگونه در انتظارت اشک می ریزد ولی افسوس......!!!!!
امروز صبح را بی تو آغاز می کنم کسی نیست که به او بگویم دوستت دارم ،آنکه رفت و مرا در غربت فرداهای نا معلوم رها کرد برایم مفهوم عشق بود، آنکه این چنین با آمدنش عشق در دلم رویید و با رفتنش گل شوق در دلم پر پر گشت.
بیا که با تو جان بگیرم. تا بر فراز آسمان عشق پرواز کنم و دست در دست یکدیگر شعر محبت را زمزمه کنیم.
دوستت دارم ، بی آنکه مرا دوست داشته باشی ...
دوستت دارم حتی اگر به چشمان خیسم بخندی و بی خیال این باشی که دلم شکسته است...
دوستت دارم حتی اگر دلت سنگ باشد ، حتی اگر هیچ احساسی بر من نداشته باشی با اینکه میدانم در دلت یک دنیا محبت است و احساست مثل آب پاک و زلال است...
عزیزم باور کن به تو نیاز دارم ، منی که قلبی ویرانه دارم ودلی سوخته ، منی که ساحل دریای دلم طوفانی است و امواج غم و غصه در دلم زیر و رو می شود نیاز به تو دارم که ساحل دریای دلم را آرامتر از همیشه کنی...