• وبلاگ : بيا برگرد به خونه
  • يادداشت : اميدي به روشنيه شب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 49 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + س 

    ......

    ديروز در پس كوچه ها قدم مي زدم

    مردان شهرم همچنان در هوس هاي بي پايانشان در حال غرق شدن بودن

    مردان شهرم حتي در شب هم عينك هايي با نماد تاريكي مي زنند تا شايد پرده از راز پنهانشان برداشته نشود

    سرم را پايين مي گيرم براي اين همه بي شرمي و به راه خود ادامه مي دهم

    اندكي بعد فكري ذهنم را آشفته مي كند

    خواستم نجابت را در زنان شهرم ببينم

    و اي واي بر من عجب ساده نگاشتم خيالم را

    زنان شهر من غرق در سرمه هايشان بودند

    زنان شهر من ياري را در آغوش گرفته بودند اما نگاهشان به غريبه ها بود

    زنان شهر من .........

    برادرم خواهرم لحظه اي نيك بيانديش از اين همه نيستي

    نمي دانم براي چه در اين كوچه هاي قدم مي زنم

    دوستي دارم كه مرا و افكار مرا شيطان مي خواند

    آري من شيطاني هستم كه برادران و خواهران شهرم را دوست مي دارم

    آري من شيطان هستم كه مردمان شهرم آه مي كشند اما اشكش را من مي ريزم

    گلايه كافيست

    ..........................