اين بار ساده مي نويسم تا شايد كسي براي ثانيه اي مرا در قلب خود راه دهد
از راهي دور مي آيم 2 پايم در راه شكسته چشمانم به قدري سياهي را ديده كه نور را نمي شناسدرهگذران از كنارم مي گذرند و بر ديوانگي ام مي خندنداما هنوز اميدي در دل دارم