سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیا برگرد به خونه
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
یکشنبه 85 تیر 4 ساعت 1:36 صبحدلم طاقت اشکاتو نداره

 

دلم هر شب بیداره و داره با خاطراتت زندگی می کنه

هر چی به در و دیوارش می کوبم

تا شاید بتونم اسمت و نامت را فراموش کنم

خواستم کسی را جایگزین تو بکنم ولی نشد

دلم نذاشت

از هر کسی بهانه ای گرفت

آخه مید ونی عزیز

کسی را مثل تو لایق دوست داشتن نمی دید

نمی دونم تو عشق تو چی دیده بود

که حاظر نبود حتی تو رویاهاش هم تو از خودش جدا کنه

می دونی

صدا پاتو از حفظ بود

از وقتی که در خونه رو باز می کردی

دلم صدای قدم هاتو می شنید

وقتی که می خندیدی اون هم خندون بود

اما امان از اون روزی که کمی دلت غصه داشت

اون وقت بود که دیگه دلم دل نبود

می شد یک کاسه خون

نمی دونم چرا

ولی نمی تونست و طاقت نداشت گریه ها تو ببینه

طاقت نداشت صدای هق هق گریه هاتو و یا حق صدای بغض کرده تو رو بشنوه

و ...


متن فوق توسط: مهناز نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 85 تیر 4 ساعت 12:48 صبحفقط از تو مینویسم

مینویسم  از قلب  مهربانت و از آن احساس باکت
مینویسم از چشمان زیبایت و از صدای زیبایت و از نگاه بر از عشقت
با صداقت مینویسم نخستین عشقم تویی و با یک دلی مینویسم 
که با تو تا آخرین لحظه خواهم ماند
محبوب من سلام . سلامی که نمیدونم آغاز گر عشقه یا محبت  اما تارو بودش نشات از همون جلوه ای میگیره که با غرور همیشه دلتنگش دلم رو به سوی خودش کشوند . با همون PM های خالی از عشقش که برام هزار تا حرف نگفته بود وهمون صدای بر از تمناش.
بس با چشمان خیس مینویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته
و با بغض مینویسم که مرا تنها نزارعزیزم
مینویسم از برواز. برواز عاشقانه به قلب آسمان آبی عشق
مینویسم از اون حرفای شیرینت و آن لحظه رویایی که منو تو در آن آشنا شدیم
راستی هنوزم اون لحظه ها یادته؟ من که هر شب مرورشون میکنم آخه حیفه که قشنگ ترین لحظات زندگیمو فراموش کنم . میدونی من قبل از وجود تو فقط زندگی میکردم اما تو زندگی کردنو به من یاد دادی . میثم تو به تولدی دیگر اتقاد داری؟ آخه میخوام یه شناسنامه ی دیگه بگیرم که با اسم تو شروع بشه و با اسم تو هم تموم و جای محل صدور قلب تو حک بشه.
آنچه که مینویسم حرف دل است و بس.آنچه که مینویسم
حرف دل قلب بر از درد و عاشق من ا ست
مینویسم از دشت شقایق ها که تو همان شقایق تبه دلم هستی
مینویسم از تو که همان بروانه ای که اطراف شمع خاموشی مانند
من میچرخی و نور محبت را به من بی نور میبخشی
مینویسم از دریایی مانند تو که به سوی کویری مانند من میاید
و مرا از عشق خدش سیراب میکند
مینویسم از ستاره ای مانند تو که در آسمان تیره و تار قلبم نشست
و شب بی نورم را بر از روشنایی کرد
از نام زیبایت نوشتم و کتابم بهترین کتاب زندگی شد
و منی که همان نویسنده آن نام زیبایت شدم بهترین شاعر دنیا شدم
چون نام زیبایت آن حس عاشقی را در خون من جاری میسازد
تویی همان رویاهای زیبای من و ندای آمدن بهار عشق و آغاز باریدن باران عشق
تویی همان آغاز نمایان شدن مهتاب آسمان تیره و تار دلتنگیهای من.
بس مینویسم از تو که محشری و مانند تو کسی در این دنیا نیست عزیزم.
دوست دارم


متن فوق توسط: مهناز نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
شنبه 85 تیر 3 ساعت 3:31 عصرسهراب سپهری
دریا و مرد

تنها، و روی ساحل،

مردی به راه می گذرد.

نزدیک پای او

دریا، همه صدا.

شب، گیج در تلاطم امواج.

باد هراس پیکر

رو می کند به ساحل و در چشم های مرد

نقش خطر را پر رنگ می کند.

انگار

هی می زند که: مرد! کجا می روی، کجا؟

و مرد می رود به ره خویش.

و باد سرگردان

هی می زند دوباره: کجا می روی؟

و مرد می رود.

و باد همچنان . . .

 

امواج، بی امان،

از راه می رسند

لبریز از غرور تهاجم.

موجی پر از نهیب

ره می کشد به ساحل و می بلعد

یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.

 

دریا، همه صدا.

شب، گیج در تلاطم امواج.

باد هراس پیکر

رو می کند به ساحل و . . .


متن فوق توسط: مهناز نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
<      1   2      

درباره خودم
بیا برگرد به خونه
مدیر وبلاگ : میثم[56]
نویسندگان وبلاگ :
مهناز[52]

کوله باری از خاطره و تجربه
آرشیو یادداشت ها
12
لوگوی من
بیا برگرد به خونه
لوگوی دوستان من


آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه